معنی سازش و توافق
حل جدول
وفق
توافق
سازش، سازگاری، اتحاد، موافقت
توافق و صلح
سازش،اشتی
سازش و ملایمت
مدارا، توافق، سازگاری، صلح، خوش رفتاری
فارسی به عربی
تکیف
توافق
اتفاقیه، استمرار، التصاق، التقاء، تکیف، فحم، فرقه، مساومه، مستوطنه، موافقه
فرهنگ عمید
سازگاری، سازواری،
سازندگی،
هماهنگی، توافق، موافقت،
صلح، آشتی،
* سازش دادن: (مصدر متعدی)
آشتی دادن، صلح دادن،
هماهنگ ساختن،
* سازش کردن: (مصدر لازم) با کسی صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن،
لغت نامه دهخدا
سازش. [زِ] (اِمص) عمل ساختن.سازگاری. سازواری. حسن سلوک. خوش رفتاری. سازندگی. هماهنگی. توافق. اتفاق و پیوستگی و مواصلت. (ناظم الاطباء). || تساهل. || آشتی. صلح (در اصطلاح وزارت خارجه). (فرهنگستان). تعهد و معاهده. || اتفاق از روی مکر و حیله. (ناظم الاطباء). || ایجاد و اختراع و احداث. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). || ساخت و شکل. (ناظم الاطباء). || سازش حاصل گردیدن، حصول توافق بین دو طرف. حصول صلح و آشتی. رجوع به ساختن شود.
توافق
توافق. [ت َ ف ُ] (ع مص) تواطؤ. اتفاق. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هم پشت شدن. (دهار). با هم یکجاشدن و موافق بودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با هم یکی شدن و هم پشتی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).تقارب و تظاهر. (از اقرب الموارد). سازواری. هم پشتی. یگانگی در رای. سازگاری. التیام. سازش. مقابل تخالف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اتفاق و سازش. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حساب) هم وفق بودن دو ویا چندین عدد. (ناظم الاطباء). حالت دو عدد که هر دوبر یکدیگر قابل قسمت نباشند اما بر عدد سومی قابل قسمت باشند چون عدد هشت و بیست. (از تعریفات جرجانی).
سازش دادن
سازش دادن. [زِ دَ] (مص مرکب) صلح دادن. آشتی ایجاد کردن. سازش ایجادکردن. توافق ایجاد کردن. رفع کدورت و اختلاف کردن.
عربی به فارسی
سازش پذیری , سازگاری , دمسازی , مطابقت
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ معین
معادل ابجد
961